رهبری چیست؟
رهبری فرایند نفوذ در دیگران است، به گونه ای که آنها با اشتیاق و جدیت در دستیابی به اهداف سازمانی تلاش نمایند.
رهبری به معنی مدیریت برقلبهاست
_ رهبران قبل از این که دست تقاضا به سوی کسی دراز کنند، دل او را به دست می آورند.
_ نمیتوانید اشخاص را به عملی وادار کنید، مگر این که قبلا احساسات آنها را به خود جلب کرده باشید.
_ برای هدایت خود از مغز خود استفاده کنید و برای هدایت دیگران از دل.
_ مردم اول پذیرای رهبر میشوند، بعد بینش او را میپذیرند.
_ رهبر رویا را میبیند و سپس مردم را پیدا میکند. مردم رهبر را پیدا می کنند و بعد رویا را میبینند.
_ مردم با اشتیاق مدلی از کفش نایکی را می خرند که مایکل جوردن به آنها معرفی می کند!
_ مردم هر که را بپذیرند با او کنار می آیند.
مدیریت و رهبری
یک مدیر میتواند رهبر هم باشد، که اساسا یکی از وظایف مدیر رهبری کردن بر پرسنل زیر مجموعه خود است یعنی باید هدف تعیین کند و آنها را در راستای دست یافتن به اهداف تهییج کند.
رهبری به امر هدایت و راه بردن و نشان دادن راه به انسان ها می پردازد ولی مدیریت با اداره کردن و گرداندن یک سازمان سر وکار دارد. به عبارت دیگر رهبری امری انسانی است و مدیریت صرفا سازمانی.
مدیریت قانون گرا و رهبری مصلحت گراست.
رهبری بر توانایی نفوذ مدیر در انگیزش کارکنان به منظور دستیابی به اهداف سازمانی دلالت دارد و از طریق هدایت، انگیزش و برقراری ارتباطات صورت میگیرد.
دنیا از مدیریت پدرسالارانه به سمت مدیریت مادرمأبانه حرکت میکند.
برای ترکیب مدیریت و رهبری مدیران جدید باید توجهی حساب شده و منطقی به فرآیندهای سازمانی نشان داده شود (مدیریت(و همچنین به کارکنان بعنوان افراد انسانی توجه واقعی داشته باشند (رهبری(.
جک وِلش (مدیر عامل IBM) که به عنوان یکی از رهبران بزرگ صنعت از او یاد میشود، مدیریت بهتر را همان مدیریت کمتر میداند.
او مایل است که به کارکنان خویش قدرت و اختیار کافی دهد تا مسایلشان را خودشان حل کنند. او ترجیح میدهد با واقعیت ها روبرو شود و از تبعات آن واهمه ای ندارد.
وِلش بر اهمیت فرهنگ سازمانی واقف است و در ایجاد و بهره گیری مناسب از آن مهارت دارد. از تغییر استقبال میکند و حتی در آن پیشتاز سایرین است، تغییرات به او تحمیل نمیشود، بلکه او آنها را خلق می کند.
تعیین کردن جهت بهتر از این است که جهت، مسیرشما را تعیین کند.
-راه نفوذ در دیگران دانستن آرزوهایشان است.
-اگر می خواهید چیزی را به انسان ها یاد بدهید، باید در آن مورد برایشان الگو باشید. هیچ راه دیگری وجود ندارد.
-بعضی ها عشقِ مدیریت و بعضی مدیرِ عاشق اند. بعضی بر نام سازمان مدیریت میکنند و بعضی ها بر قلب کارکنان سازمان. بعضی مدرک مدیریت دارند و بعضی درک مدیریت.
رهبرکسی است که از بلندترین درخت بالا می رود، همه جا را برانداز می کند و فریاد می زند: جنگل اشتباهی است!
اشخاص نه به خاطر دانشی که رهبر دارد بلکه به خاطر احترامی که برای او قائلند از او پیروی میکنند.
شما وقتی با مردم حرف می زنید، چگونه واکنش نشان می دهند؟ آیا به حرف های شما گوش میدهند؟ واقعاً گوش میدهند؟ یا منتظرند قبل از این که کاری صورت دهند، سخن شخص دیگری را بشنوند؟ اگر شجاعت این را داشته باشید که به این سئوال جواب دهید، میتوانید درباره سطح رهبری خود اطلاعات فراوانی به دست بی آورید.
اگر افراد ندانند از شما به عنوان رهبر چه انتظاراتی میتوانند داشته باشند به شما به عنوان رهبر نگاه نخواهند کرد.
با صحبت کردن درباره اعتماد نمی توانید کسب اعتماد کنید. باکسب نتایج مطلوب ، با داشتن استحکام شخصیت است که می توانید به این مهم دست پیدا کنید.
روش های جلب احترام:
تصمیم گیری های درست، اذعان کردن به اشتباهات، رعایت مصلحت پیروان و مقدم شمردن مصالح آنها بر مصالح شخصی.
اعتماد اساس رهبری است
مردم به طور طبیعی از رهبرانی پیروی میکنند که ازخودشان قدرتمندتر باشند.
اشخاص وقتی به کسی به عنوان انسان احترام می گذارند، او را تحسین می کنند.
وقتی به او به عنوان دوست احترام میگذارند، دوستش میدارند.
و زمانی که به او به عنوان رهبر احترام می گذارند از او پیروی می کنند.
بهترین مدیر کسی است که مردان واجد شرایط را در اختیار بگیرد تا کاری را که او می خواهد، انجام دهند و درضمن به اندازه کافی خوددار باشد که درکارشان دخالت نکند تا آنها به وظیفه شان عمل کنند.
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد.
سبک های رهبری
رِنسیس لیکرت براساس مطالعات اولیه میشیگان، تحقیقات وسیعی بعمل آورد تا الگوی کلی مدیریت مورد استفاده مدیران شایسته و کارآمد را در مقایسه با الگویی که سایر مدیران بکار میبرند، کشف کند. لیکرت در مطالعاتش دریافت که سبک های متداول مدیریت سازمان ها را میتوان برروی پیوستاری از سیستم یک تا چهار نشان داد این سیستم ها را میتوان به شرح زیر توصیف نمود :
استبدادی آمرانه:
در این سبک تصمیمات بوسیله مدیران رده بالا اتخاذ میشود و به سلسله مراتب پایینتر ابلاغ میشود، زیردستان در تصمیمات سازمانی شرکت داده نمیشوند، سازمان از طریق ترس و تهدید افراد را وادار به کار میکند در این نوع سیستم افراد در کار تیمی درگیر نمیشوند.
استبدادی خیرخواهانه:
در این سبک تصمیمات هنوز به وسیله افرادی که در رده بالای مدیریت سازمان قرار دارند اتخاذ میشود، پاداش ها و برخی تنبیهها برای انگیزش کارکنان به کار میرود، اطلاعات ممکن است از زیردستان به مدیران رده بالا منتقل شود ولی محدود به اطلاعاتی است که مدیران مایل به شنیدن آن هستند. در کل در این سبک رهبر سازمان فردی است مستبد اما خیرخواه که مواظب کارکنانش هم هست. شاید الگویی شبیه پدرسالاران خوب ایرانی.(شاید برای مدیریت ایرانی بهترین سبک باشد).
مشورتی:
در این نوع از سیستم زیر دستان از طریق پاداش ها و شرکت در اتخاذ بعضی تصمیمگیریها انگیزش پیدا میکنند، مدیران به طور سودمندانه از عقاید و ایده های زیر دستان استفاده میکنند، با این حال درگیری در اتخاذ تصمیمات ناقص و هنوز در تصمیمات عمده که بوسیله مدیران رده بالا اتخاذ می شود شرکت ندارند.
مشارکتی:
مدیران اطمینان کاملی به زیر دستان خود دارند، ارتباطات بین زیر دستان و بالا دستان خیلی زیاد است، زیر دستان به طور کامل در فرایند تصمیمگیری شرکت داده میشوند، زیر دستان به راحتی عقاید خود را بیان میکنند، در این نوع سیستم به مقدار زیادی کار تیمی وجود دارد، همه اعضای سازمان برای دستیابی به اهداف سازمان احساس مسئولیت میکنند.کارکنان از طریق پاداش های اقتصادی و شرکت در تصمیم گیریها و دستیابی به اهداف انگیزش پیدا میکنند.
- ۹۹/۱۰/۲۹
- ۱۲۸ نمایش